شمارهٔ 7-حکایت در معنی بیداری از خواب غفلت
1. فرو رفت جم را یکی نازنین
2. کفن کرد چون کرمش ابریشمین
3. به دخمه برآمد پس از چند روز
4. که بر وی بگرید به زاری و سوز
5. چو پوسیده دیدش حریرین کفن
6. به فکرت چنین گفت با خویشتن
7. من از کرم برکنده بودم به زور
8. بکندند از او باز کرمان گور
9. دو بیتم جگر کرد روزی کباب
10. که میگفت گویندهای با رباب:
11. دریغا که بی ما بسی روزگار
12. بروید گل و بشکفد نوبهار
13. بسی تیر و دی ماه و اردیبهشت
14. برآید که ما خاک باشیم و خشت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده