سعدی_بوستانباب اول در عدل و تدبیر و رای (فهرست)

شمارهٔ 41-گفتار اندر پوشیدن راز خویش

1. به تدبیر جنگ بد اندیش کوش

2. مصالح بیندیش و نیت بپوش

3. منه در میان راز با هر کسی

4. که جاسوس همکاسه دیدم بسی

5. سکندر که با شرقیان حرب داشت

6. درخیمه گویند در غرب داشت

7. چو بهمن به زاولستان خواست شد

8. چپ آوازه افگند و از راست شد

9. اگر جز تو داند که عزم تو چیست

10. بر آن رای و دانش بباید گریست

11. کرم کن، نه پرخاش و کین‌آوری

12. که عالم به زیر نگین آوری

13. چو کاری برآید به لطف و خوشی

14. چه حاجت به تندی و گردن کشی؟

15. نخواهی که باشد دلت دردمند

16. دل درمندان برآور زبند

17. به بازو توانا نباشد سپاه

18. برو همت از ناتوانان بخواه

19. دعای ضعیفان امیدوار

20. ز بازوی مردی به آید به کار

21. هر آن کاستعانت به درویش برد

22. اگر بر فریدون زد از پیش برد


قبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* از آن اهل دل در پی هرکسند
* که باشد که روزی به مردی رسند
شعر کامل
سعدی
* اگر تو زخم زنی به که دیگری مرهم
* و گر تو زهر دهی به که دیگری تریاک
شعر کامل
حافظ
* عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
* قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
شعر کامل
حافظ