سعدی_بوستانباب اول در عدل و تدبیر و رای (فهرست)

شمارهٔ 5-حکایت در شناختن دوست و دشمن را

1. شنیدم که دارای فرخ تبار

2. ز لشکر جدا ماند روز شکار

3. دوان آمدش گله‌بانی به پیش

4. بدل گفت دارای فرخنده کیش

5. مگر دشمن است این که آمد به جنگ

6. ز دورش بدوزم به تیر خدنگ

7. کمان کیانی به زه راست کرد

8. به یک دم وجودش عدم خواست کرد

9. بگفت ای خداوند ایران و تور

10. که چشم بد از روزگار تو دور

11. من آنم که اسبان شه پرورم

12. به خدمت بدین مرغزار اندرم

13. ملک را دل رفته آمد بجای

14. بخندید و گفت: ای نکوهیده رای

15. تو را یاوری کرد فرخ سروش

16. وگر نه زه آورده بودم به گوش

17. نگهبان مرعی بخندید و گفت:

18. نصحیت ز منعم نباید نهفت

19. نه تدبیر محمود و رای نکوست

20. که دشمن نداند شهنشه ز دوست

21. چنان است در مهتری شرط زیست

22. که هر کهتری را بدانی که کیست

23. مرا بارها در حضر دیده‌ای

24. ز خیل و چراگاه پرسیده‌ای

25. کنونت به مهر آمدم پیشباز

26. نمی‌دانیم از بداندیش باز

27. توانم من، ای نامور شهریار

28. که اسبی برون آرم از صد هزار

29. مرا گله‌بانی به عقل است و رای

30. تو هم گلهٔ خویش داری، بپای

31. در آن تخت و ملک از خلل غم بود

32. که تدبیر شاه از شبان کم بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* من از تو روی نپیچم گرم بیازاری
* که خوش بود ز عزیزان تحمل خواری
شعر کامل
سعدی
* توانگرا در رحمت به روی درویشان
* مبند و گر تو ببندی خدای بگشاید
شعر کامل
سعدی
* این قطرهٔ خون تا یافت از لعل لبش رنگی
* از شادی آن در پوست چون نار نمی‌گنجد
شعر کامل
عراقی