سعدی_بوستانباب پنجم در رضا (فهرست)

شمارهٔ 8-حکایت مرد درویش و همسایهٔ توانگر

1. بلند اختری نام او بختیار

2. قوی دستگه بود و سرمایه‌دار

3. به کوی گدایان درش خانه بود

4. زرش همچو گندم به پیمانه بود

5. چو درویش بیند توانگر بناز

6. دلش بیش سوزد به داغ نیاز

7. زنی جنگ پیوست با شوی خویش

8. شبانگه چو رفتش تهیدست، پیش

9. که کس چون تو بدبخت، درویش نیست

10. چو زنبور سرخت جز این نیش نیست

11. بیاموز مردی ز همسایگان

12. که آخر نیم قحبهٔ رایگان

13. کسان را زر و سیم و ملک است و رخت

14. چرا همچو ایشان نه ای نیکبخت؟

15. برآورد صافی دل صوف پوش

16. چو طبل از تهیگاه خالی خروش

17. که من دست قدرت ندارم به هیچ

18. به سرپنجه دست قضا بر مپیچ

19. نکردند در دست من اختیار

20. که من خویشتن را کنم بختیار


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اگر چون فندقم بر سر زنی سنگ
* ز عنابم نیابد جز تو کس رنگ
شعر کامل
نظامی
* دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو
* که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم
شعر کامل
حافظ
* منکه چون سرو از جهان یکباره آزاد آمدم
* دامنم چون نرگس ار پر زر نباشد گومباش
شعر کامل
خواجوی کرمانی