سعدی_بوستانباب ششم در قناعت (فهرست)

شمارهٔ 8-حکایت

1. یکی را ز مردان روشن ضمیر

2. امیر ختن داد طاقی حریر

3. ز شادی چو گلبرگ خندان شکفت

4. نپوشید و دستش ببوسید و گفت:

5. چه خوب است تشریف میر ختن

6. وز او خوب تر خرقهٔ خویشتن

7. گر آزاده‌ای بر زمین خسب و بس

8. مکن بهر قالی زمین بوس کس


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* برگ خرمایم که از من باد زن سازند خلق
* باد سردم در لب است و ریز ریز اجزای من
شعر کامل
خاقانی
* روز و شب را همچو خود مجنون کنم
* روز و شب را کی گذارم روز و شب
شعر کامل
مولوی
* شانه شمشاد را دست نگارین می کند
* بس که در زلف گرهگیر تو دلها خون شده است
شعر کامل
صائب تبریزی