سعدی_بوستانباب ششم در قناعت (فهرست)

شمارهٔ 8-حکایت

1. یکی را ز مردان روشن ضمیر

2. امیر ختن داد طاقی حریر

3. ز شادی چو گلبرگ خندان شکفت

4. نپوشید و دستش ببوسید و گفت:

5. چه خوب است تشریف میر ختن

6. وز او خوب تر خرقهٔ خویشتن

7. گر آزاده‌ای بر زمین خسب و بس

8. مکن بهر قالی زمین بوس کس


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آن که صد نامۀ ما خواند و جوابی ننوشت
* سطری از غیر نیامد که کتابی ننوشت
شعر کامل
نظیری نیشابوری
* به باده دست میالای کان همه خون است
* که قطره قطره چکیده ست از دل انگور
شعر کامل
ظهیر فاریابی
* بد عهدی عمر بین، که گل ده روزه
* سر بر زد و غنچه گشت و بشکفت و بریخت
شعر کامل
عراقی