سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 208

1. مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بکشد

2. چو شمع سوخته روزی در انجمن بکشد

3. به لطف اگر بخرامد هزار دل ببرد

4. به قهر اگر بستیزد هزار تن بکشد

5. اگر خود آب حیاتست در دهان و لبش

6. مرا عجب نبود کان لب و دهن بکشد

7. گر ایستاد حریفی اسیر عشق بماند

8. و گر گریخت خیالش به تاختن بکشد

9. مرا که قوت کاهی نه کی دهد زنهار

10. بلای عشق که فرهاد کوهکن بکشد

11. کسان عتاب کنندم که ترک عشق بگوی

12. به نقد اگر نکشد عشقم این سخن بکشد

13. به شرع عابد اوثان اگر بباید کشت

14. مرا چه حاجت کشتن که خود وثن بکشد

15. به دوستی گله کردم ز چشم شوخش گفت

16. عجب نباشد اگر مست تیغ زن بکشد

17. به یک نفس که برآمیخت یار با اغیار

18. بسی نماند که غیرت وجود من بکشد

19. به خنده گفت که من شمع جمعم ای سعدی

20. مرا از آن چه که پروانه خویشتن بکشد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نرگس که فلک چشم و چراغ چمنش کرد
* چشم تو سرافکنده به هر انجمنش کرد
شعر کامل
فروغی بسطامی
* این قطرهٔ خون تا یافت از لعل لبش رنگی
* از شادی آن در پوست چون نار نمی‌گنجد
شعر کامل
عراقی
* من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم
* که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم
شعر کامل
سعدی