سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 229

1. پیش رویت دگران صورت بر دیوارند

2. نه چنین صورت و معنی که تو داری دارند

3. تا گل روی تو دیدم همه گل‌ها خارند

4. تا تو را یار گرفتم همه خلق اغیارند

5. آن که گویند به عمری شب قدری باشد

6. مگر آنست که با دوست به پایان آرند

7. دامن دولت جاوید و گریبان امید

8. حیف باشد که بگیرند و دگر بگذارند

9. نه من از دست نگارین تو مجروحم و بس

10. که به شمشیر غمت کشته چو من بسیارند

11. عجب از چشم تو دارم که شبانش تا روز

12. خواب می‌گیرد و شهری ز غمت بیدارند

13. بوالعجب واقعه‌ای باشد و مشکل دردی

14. که نه پوشیده توان داشت نه گفتن یارند

15. یعلم الله که خیالی ز تنم بیش نماند

16. بلکه آن نیز خیالیست که می‌پندارند

17. سعدی اندازه ندارد که چه شیرین سخنی

18. باغ طبعت همه مرغان شکرگفتارند

19. تا به بستان ضمیرت گل معنی بشکفت

20. بلبلان از تو فرومانده چو بوتیمارند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مخدوم شمس دین است تبریز رشک چین است
* اندر بهار حسنش شاخ و شجر به رقص آ
شعر کامل
مولوی
* گر تیغ برکشد که محبان همی‌زنم
* اول کسی که لاف محبت زند منم
شعر کامل
سعدی
* دم مرگ چون آتش هولناک
* ندارد ز برنا و فرتوت باک
شعر کامل
فردوسی