سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 263

1. گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود

2. وان چنان پای گرفتست که مشکل برود

3. دلی از سنگ بباید به سر راه وداع

4. تا تحمل کند آن روز که محمل برود

5. چشم حسرت به سر اشک فرو می‌گیرم

6. که اگر راه دهم قافله بر گل برود

7. ره ندیدم چو برفت از نظرم صورت دوست

8. همچو چشمی که چراغش ز مقابل برود

9. موج از این بار چنان کشتی طاقت بشکست

10. که عجب دارم اگر تخته به ساحل برود

11. سهل بود آن که به شمشیر عتابم می‌کشت

12. قتل صاحب نظر آنست که قاتل برود

13. نه عجب گر برود قاعده صبر و شکیب

14. پیش هر چشم که آن قد و شمایل برود

15. کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست

16. مگر آن کس که به شهر آید و غافل برود

17. گر همه عمر ندادست کسی دل به خیال

18. چون بباید به سر راه تو بی‌دل برود

19. روی بنمای که صبر از دل صوفی ببری

20. پرده بردار که هوش از تن عاقل برود

21. سعدی ار عشق نبازد چه کند ملک وجود

22. حیف باشد که همه عمر به باطل برود

23. قیمت وصل نداند مگر آزرده هجر

24. مانده آسوده بخسبد چو به منزل برود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* پروای سرد و گرم خزان و بهار نیست
* آن را که همچو سرو و صنوبر قبا یکی است
شعر کامل
صائب تبریزی
* چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت
* ز دست بنده چه خیزد خدا نگه دارد
شعر کامل
حافظ
* به هیچ جا نرسد هرکه همتش پست است
* پرشکسته خس وخار آشیانه شود
شعر کامل
صائب تبریزی