سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 287

1. نه چندان آرزومندم که وصفش در بیان آید

2. و گر صد نامه بنویسم حکایت بیش از آن آید

3. مرا تو جان شیرینی به تلخی رفته از اعضا

4. الا ای جان به تن بازآ و گر نه تن به جان آید

5. ملامت‌ها که بر من رفت و سختی‌ها که پیش آمد

6. گر از هر نوبتی فصلی بگویم داستان آید

7. چه پروای سخن گفتن بود مشتاق خدمت را

8. حدیث آن گه کند بلبل که گل با بوستان آید

9. چه سود آب فرات آن گه که جان تشنه بیرون شد

10. چو مجنون بر کنار افتاد لیلی با میان آید

11. من ای گل دوست می‌دارم تو را کز بوی مشکینت

12. چنان مستم که گویی بوی یار مهربان آید

13. نسیم صبح را گفتم تو با او جانبی داری

14. کز آن جانب که او باشد صبا عنبرفشان آید

15. گناه توست اگر وقتی بنالد ناشکیبایی

16. ندانستی که چون آتش دراندازی دخان آید

17. خطا گفتم به نادانی که جوری می‌کند عذرا

18. نمی‌باید که وامق را شکایت بر زبان آید

19. قلم خاصیتی دارد که سر تا سینه بشکافی

20. دگربارش بفرمایی به فرق سر دوان آید

21. زمین باغ و بستان را به عشق باد نوروزی

22. بباید ساخت با جوری که از باد خزان آید

23. گرت خونابه گردد دل ز دست دوستان سعدی

24. نه شرط دوستی باشد که از دل بر دهان آید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* این که پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت
* اجر صبریست که در کلبه احزان کردم
شعر کامل
حافظ
* بعد از این دست من و دامن سرو و لب جوی
* خاصه اکنون که صبا مژده فروردین داد
شعر کامل
حافظ
* بال پروانه اگر پاس ادب را می داشت
* شمع پیراهن فانوس چرا می پوشید؟
شعر کامل
صائب تبریزی