سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 317

1. بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس

2. ور پایبندی همچو من فریاد می‌خوان از قفس

3. گیرند مردم دوستان نامهربان و مهربان

4. هر روز خاطر با یکی ما خود یکی داریم و بس

5. محمول پیش آهنگ را از من بگو ای ساربان

6. تو خواب می‌کن بر شتر تا بانگ می‌دارد جرس

7. شیرین بضاعت بر مگس چندان که تندی می‌کند

8. او بادبیزن همچنان در دست و می‌آید مگس

9. پند خردمندان چه سود اکنون که بندم سخت شد

10. گر جستم این بار از قفس بیدار باشم زین سپس

11. گر دوست می‌آید برم یا تیغ دشمن بر سرم

12. من با کسی افتاده‌ام کز وی نپردازم به کس

13. با هر که بنشینم دمی کز یاد او غافل شوم

14. چون صبح بی خورشیدم از دل بر نمی‌آید نفس

15. من مفلسم در کاروان گوهر که خواهی قصد کن

16. نگذاشت مطرب دربرم چندان که بستاند عسس

17. گر پند می‌خواهی بده ور بند می‌خواهی بنه

18. دیوانه سر خواهد نهاد آن گه نهد از سر هوس

19. فریاد سعدی در جهان افکندی ای آرام جان

20. چندین به فریاد آوری باری به فریادش برس


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* از هر چه می‌رود سخن دوست خوشترست
* پیغام آشنا نفس روح پرورست
شعر کامل
سعدی
* کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش
* جان شیرین داد و غیر از تیشه نامد بر سرش
شعر کامل
وحشی بافقی
* خاطری معمور کردن، از دو عالم خوشترست
* گنج را در دامن ویرانه می ریزیم ما!
شعر کامل
صائب تبریزی