سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 43

1. اگر مراد تو ای دوست بی مرادی ماست

2. مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست

3. اگر قبول کنی ور برانی از بر خویش

4. خلاف رای تو کردن خلاف مذهب ماست

5. میان عیب و هنر پیش دوستان کریم

6. تفاوتی نکند چون نظر به عین رضاست

7. عنایتی که تو را بود اگر مبدل شد

8. خلل پذیر نباشد ارادتی که مراست

9. مرا به هر چه کنی دل نخواهی آزردن

10. که هر چه دوست پسندد به جای دوست رواست

11. اگر عداوت و جنگست در میان عرب

12. میان لیلی و مجنون محبتست و صفاست

13. هزار دشمنی افتد به قول بدگویان

14. میان عاشق و معشوق دوستی برجاست

15. غلام قامت آن لعبت قباپوشم

16. که در محبت رویش هزار جامه قباست

17. نمی‌توانم بی او نشست یک ساعت

18. چرا که از سر جان بر نمی‌توانم خاست

19. جمال در نظر و شوق همچنان باقی

20. گدا اگر همه عالم بدو دهند گداست

21. مرا به عشق تو اندیشه از ملامت نیست

22. و گر کنند ملامت نه بر من تنهاست

23. هر آدمی که چنین شخص دلستان بیند

24. ضرورتست که گوید به سرو ماند راست

25. به روی خوبان گفتی نظر خطا باشد

26. خطا نباشد دیگر مگو چنین که خطاست

27. خوشست با غم هجران دوست سعدی را

28. که گر چه رنج به جان می‌رسد امید دواست

29. بلا و زحمت امروز بر دل درویش

30. از آن خوشست که امید رحمت فرداست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اندک اندک جمع مستان می‌رسند
* اندک اندک می پرستان می‌رسند
شعر کامل
مولوی
* دل تهی ناشده از خویش به جایی نرسد
* تا بود پر ز شکر نی به نوایی نرسد
شعر کامل
صائب تبریزی
* یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت
* در بند آن مباش که مضمون نمانده است
شعر کامل
صائب تبریزی