سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 460

1. خلاف دوستی کردن به ترک دوستان گفتن

2. نبایستی نمود این روی و دیگربار بنهفتن

3. گدایی پادشاهی را به شوخی دوست می‌دارد

4. نه بی او می‌توان بودن نه با او می‌توان گفتن

5. هزارم درد می‌باشد که می‌گویم نهان دارم

6. لبم با هم نمی‌آید چو غنچه روز بشکفتن

7. ز دستم بر نمی‌خیزد که انصاف از تو بستانم

8. روا داری گناه خویش وان گه بر من آشفتن

9. که می‌گوید به بالای تو ماند سرو بستانی

10. بیاور در چمن سروی که بتواند چنین رفتن

11. چنانت دوست می‌دارم که وصلم دل نمی‌خواهد

12. کمال دوستی باشد مراد از دوست نگرفتن

13. مراد خسرو از شیرین کناری بود و آغوشی

14. محبت کار فرهادست و کوه بیستون سفتن

15. نصیحت گفتن آسانست سرگردان عاشق را

16. ولیکن با که می‌گویی که نتواند پذیرفتن

17. شکایت پیش از این حالت به نزدیکان و غمخواران

18. ز دست خواب می‌کردم کنون از دست ناخفتن

19. گر از شمشیر برگردی نه عالی همتی سعدی

20. تو کز نیشی بیازردی نخواهی انگبین رفتن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
* وجود نازکت آزرده گزند مباد
شعر کامل
حافظ
* دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
* بدین راه و روش می‌رو که با دلدار پیوندی
شعر کامل
حافظ
* آن کس از دزد بترسد که متاعی دارد
* عارفان جمع بکردند و پریشانی نیست
شعر کامل
سعدی