سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 466

1. تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن

2. که ندارد دل من طاقت هجران دیدن

3. بر سر کوی تو گر خوی تو این خواهد بود

4. دل نهادم به جفاهای فراوان دیدن

5. عقل بی خویشتن از عشق تو دیدن تا چند

6. خویشتن بی‌دل و دل بی سر و سامان دیدن

7. تن به زیر قدمت خاک توان کرد ولیک

8. گرد بر گوشه نعلین تو نتوان دیدن

9. هر شبم زلف سیاه تو نمایند به خواب

10. تا چه آید به من از خواب پریشان دیدن

11. با وجود رخ و بالای تو کوته نظریست

12. در گلستان شدن و سرو خرامان دیدن

13. گر بر این چاه زنخدان تو ره بردی خضر

14. بی نیاز آمدی از چشمه حیوان دیدن

15. هر دل سوخته کاندر خم زلف تو فتاد

16. گوی از آن به نتوان در خم چوگان دیدن

17. آن چه از نرگس مخمور تو در چشم منست

18. برنخیزد به گل و لاله و ریحان دیدن

19. سعدیا حسرت بیهوده مخور دانی چیست

20. چاره کار تو جان دادن و جانان دیدن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
* آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
شعر کامل
حافظ
* سخن خویش به بیگانه نمی‌یارم گفت
* گله از دوست به دشمن نه طریق ادب‌ست
شعر کامل
سعدی
* ای دل اندربند زلفش از پریشانی منال
* مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
شعر کامل
حافظ