غزل شمارهٔ 537
1. چه باز در دلت آمد که مهر برکندی
2. چه شد که یار قدیم از نظر بیفکندی
3. ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست
4. هنوز وقت نیامد که بازپیوندی
5. بود که پیش تو میرم اگر مجال بود
6. و گر نه بر سر کویت به آرزومندی
7. دری به روی من ای یار مهربان بگشای
8. که هیچ کس نگشاید اگر تو دربندی
9. مرا و گر همه آفاق خوبرویانند
10. به هیچ روی نمیباشد از تو خرسندی
11. هزار بار بگفتم که چشم نگشایم
12. به روی خوب ولیکن تو چشم میبندی
13. مگر در آینه بینی و گر نه در آفاق
14. به هیچ خلق نپندارمت که مانندی
15. حدیث سعدی اگر کائنات بپسندند
16. به هیچ کار نیاید گرش تو نپسندی
17. مرا چه بندگی از دست و پای برخیزد
18. مگر امید به بخشایش خداوندی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده