حکایت (2)
درویشی را دیدم که سر بر آستان کعبه همی مالید و میگفت: یا غفور یا رحیم تو دانی که از ظلوم و جهول چه آید
1. عذر تقصیر خدمت آوردم
2. که ندارم به طاعت استظهار
3. عاصیان از گناه توبه کنند
4. عارفان از عبادت استغفار
عابدان جزای طاعت خواهند و بازرگانان بهای بضاعت. من بنده امید آورده ام نه طاعت، و بدریوزه آمده ام نه بتجارت. اصنع بی ما انت اهله
5. گر کشی ور جرم بخشی روی و سر بر آستانم
6. بنده را فرمان نباشد هر چه فرمائی برآنم
7. بر در کعبه سائلی دیدم
8. که همی گفت و میگرستی خوش
9. مینگویم که طاعتم بپذیر
10. قلم عفو بر گناهم کش
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده