سعدی_گلستانباب چهارم - در فوائد خاموشي (فهرست)

حکایت (3)

جوانی خردمند از فنون فضایل حظی وافر داشت و طبعی نافر. چندانکه در محافل دانشمندان نشستی، زبان سخن ببستی.

باری پدرش گفت: ای پسر تو نیز آنچه دانی بگوی. گفت: ترسم که بپرسندم از آنچه ندانم و شرمساری برم

1. آنشنیدی که صوفیی میکوفت

2. زیر نعلین خویش میخی چند

3. آستینش گرفت سرهنگی

4. که بیا نعل بر ستورم بند

5. نگفته ندارد کسی با تو کار

6. ولیکن چو گفتی دلیلش بیار


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به شب در باغ گویی گل چراغ باغبانستی
* ستاک نسترن گویی بت لاغر میانستی
شعر کامل
فرخی سیستانی
* حافظ اسرار الهی کس نمی‌داند خموش
* از که می‌پرسی که دور روزگاران را چه شد
شعر کامل
حافظ
* طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری
* غلط می‌گفت خود را کشتم و درمان خود کردم
شعر کامل
وحشی بافقی