سعدی_گلستانباب ششم - در ضعف و پيري (فهرست)

حکایت (9)

1. شنیدم که درین روزها کهن پیری

2. خیال بست بپیرانه سر که گیرد جفت

3. بخواست دخترکی خوبروی گوهرنام

4. چو درج گوهرش از چشم مردمان بنهفت

5. چنانکه رسم عروسی بود تماشا بود

6. ولی بحمله اول عصای شیخ بخفت

7. کمان کشید و نزد بر هدف که نتوان دوخت

8. مگر بسوزن فولاد جامه هنگفت

9. بدوستان گله آغاز کرد و حجت ساخت

10. که خان و مان من این شوخ دیده پاک برفت

11. میان شوهر و زن جنگ و فتنه خاست چنان

12. که سر بشحنه و قاضی کشید و سعدی گفت

13. پس از خلافت و شنعت گناه دختر نیست

14. ترا که دست بلرزد گهر چه دانی سفت


قبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* من ندارم طالع از مقصود، ورنه بارها
* گل ز مستی تکیه بر زانوی بلبل کرده است
شعر کامل
صائب تبریزی
* تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
* زان سفر دراز خود عزم وطن نمی‌کند
شعر کامل
حافظ
* یک دست جام باده و یک دست جعد یار
* رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
شعر کامل
مولوی