سعدی_گلستانباب هفتم - در تأثير تربيت (فهرست)

حکایت (1٤)

مردکی را چشم درد خاست. پیش بیطاری رفت که دوا کن. بیطار از آنچه در چشم چهارپایان میکرد در دیده او کشید و کور شد.

حکومت بداور بردند گفت: برو هیچ تاوان نیست اگر این خر نبودی پیش بیطار نرفتی. مقصود از این آنست تا بدانی که هر آنکه ناآزموده را کار بزرگ فرماید با آنکه ندامت برد بنزدیک خردمندان بخفت رای منسوب گردد.

1. ندهد هوشمند روشن رای

2. بفرومایه کارهای خطیر

3. بوریا باف اگر چه بافنده است

4. نبرندش به کارگاه حریر


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خطر از لغزش پا نیست مرا در مستی
* طارم تاک به صد دست نگهدار من است
شعر کامل
صائب تبریزی
* چو گل هر دم به بویت جامه در تن
* کنم چاک از گریبان تا به دامن
شعر کامل
حافظ
* نیست غیر از دست خالی پرده پوشی سرو را
* خار چندین جامه رنگین ز گل پوشیده است
شعر کامل
صائب تبریزی