حکایت (7)
یکی را شنیدم از پیران مربی که مریدی را همی گفت: ای پسر چندانکه تعلق خاطر آدمیزاد بروزیست اگر بروزی ده بودی بمقام از ملائکه درگذشتی
1. فراموشت نکرد ایزد در آن حال
2. که بودی نطفه مدفون مدهوش
3. روانت داد و طبع و عقل و ادراک
4. جمال و نطق و رای و فکرت هوش
5. ده انگشتت مرتب کرد بر کف
6. دو بازویت مرکب ساخت بر دوش
7. کنون پنداری ای ناچیز همت
8. که خواهد کردنت روزی فراموش
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده