گفتار (103)
دو کس مردند و تحسر بردند. یکی آنکه داشت و نخورد و دیگر آنکه دانست و نکرد
1. کس نبیند بخیل فاضل را
2. که نه در عیب گفتنش کوشد
3. ور کریمی دو صد گنه دارد
4. کرمش عیب ها فرو پوشد
تمام شد کتاب گلستان والله المستعان، بتوفیق باری عز اسمه
در این جمله چنانکه رسم مؤلفانست از شعر متقدمان بطریق استعارت تلفیقی نرفت
5. کهن خرقه خویش پیراستن
6. به از جامه عاریت خواستن
غالب گفتار سعدی طرب انگیزست و طیبت آمیز، و کوته نظران را بدین علت زبان طعن دراز گردد که مغز دماغ، بیهوده بردن و دود چراغ بیفایده خوردن کار خردمندان نیست.
ولیکن بر رای روشن صاحبدلان که روی سخن در ایشانست، پوشیده نماند که در موعظه های شافی در سلک عبارت کشیده است و داروی تلخ نصیحت بشهد ظرافت برآمیخته، تا طبع ملول ایشان از دولت قبول محروم نماند
7. ما نصیحت بجای خود کردیم
8. روزگاری در این بسر بردیم
9. گر نیاید بگوش رغبت کس
10. بر رسولان پیام باشد و بس
11. یا ناظرا فیه سل بالله مرحمة
12. علی المصنف و استغفر لصاحبه
13. و اطلب لنفسک من خیر ترید بها
14. من بعد ذلک غفر انا لکاتبه
قبلی
هیچ نظری ثبت نشده