گفتار (1٦)
بر عجز دشمن رحمت مکن که اگر قادر شود بر تو نبخشاید
1. دشمن چو بینی ناتوان، لاف از بروت خود مزن
2. مغزیست در هر استخوان، مردیست در هر پیرهن
هر بدی را بکشد خلق را از بلای او برهاند و او را از عذاب خدای
3. پسندیده است بخشایش ولیکن
4. منه بر ریش خلق آزار مرهم
5. ندانست آنکه رحمت کرد بر مار
6. که آن ظلمست بر فرزند آدم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده