صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1268

1. حسن عالمسوز او را ساغری در کار نیست

2. چهره خورشید را روشنگری در کار نیست

3. آتش از خود می دهد بیرون سپند شوخ ما

4. این سبکسیر فنا را مجمری در کار نیست

5. قطره آبی به هم پیچد بساط خواب را

6. در شکست اهل غفلت لشکری در کار نیست

7. هیچ نقشی نیست کز آیینه رو پنهان کند

8. دل چو روشن شد کتاب و دفتری در کار نیست

9. مطرب ما چون خم می سینه پر جوش ماست

10. محفل عشاق را خنیاگری در کار نیست

11. هر چه باید، آدمی با خویشتن آورده است

12. خواب چون افتاد سنگین، بستری در کار نیست

13. با زبان گندمین، روزی طلب کردن خطاست

14. طوطی شیرین سخن را شکری در کار نیست

15. گر دهانش در نظر ناید، حدیث او بس است

16. باده روحانیان را ساغری در کار نیست

17. کهربایی حاصل ما را به غارت می برد

18. خرمن بی مغز ما را صرصری در کار نیست

19. سیل بی رهبر به دریا می رساند خویش را

20. شوق در هر دل که باشد رهبری در کار نیست

21. می ربایندت چو شبنم شوخی گلها ز هم

22. سیر این گلزار را بال و پری در کار نیست

23. کوه طاقت صائب از دل گو گرانی را ببر

24. این محیط بیکران را لنگری در کار نیست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آن مه به جانب سفر آهنگ می کند
* صحرا و شهر بر دل ما تنگ می کند
شعر کامل
جامی
* چنان سست است بازارم که می‌کاهد خریدارم
* جوی از قیمت من گر فروشندم به یک ارزن
شعر کامل
هاتف اصفهانی
* قامتش را سرو گفتم سر کشید از من به خشم
* دوستان از راست می‌رنجد نگارم چون کنم
شعر کامل
حافظ