غزل شمارهٔ 1802
1. ز تنگدستی شکر، نی مرا غم نیست
2. که ناله های گلوسوز از شکر کم نیست
3. به مجلسی که در او داروگیر منعی است
4. اگر بهشت بود، دلنشین آدم نیست
5. ز چشم شور تماشاییان هراسانم
6. وگرنه زخم مرا احتیاج مرهم نیست
7. یکی است نسبت داغ جنون به شاه و گدا
8. ز آفتاب قیامت کسی مسلم نیست
9. گداختم جگر خویش را به آتش گل
10. هنوز اشک مرا اعتبار شبنم نیست
11. شکوه صحبت شیرین حجاب اظهارست
12. وگرنه حسرت خسرو ز کوهکن کم نیست
13. جنون به ملک سلیمان نمی کند اقبال
14. وگرنه مرتبه داغ، کم ز خاتم نیست
15. اگر چه جلوه او از دو عالم افزون است
16. دلی کجاست که در وی غم دو عالم نیست؟
17. ز سنگ تفرقه صائب بلند گردیده است
18. بنای دوستی روزگار محکم نیست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده