صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1901

1. خشتی مرا ز کوی تو در زیر بس است

2. سرمایه فراغت من اینقدر بس است

3. عشاق را به بند گران احتیاج نیست

4. زنجیر پای مو هوای شکر بس است

5. چون شمع، گریه در کرم دست حلقه کرد

6. این تیغ آبدار مرا بر کمر بس است

7. از تنگنای چرخ شکایت چه می کنی؟

8. فتح قفس، شکستگی بال و پر بس است

9. آنجا که خار دست به ترکش زند، چو گل

10. پیشانی گشاده به جای سپر بس است

11. از بهر برفروختن چهره امید

12. یک قطره اشک گرم به وقت سحر بس است

13. جرم سفینه تو که بر سنگ خورده است

14. نومید بازگشتن موج خطر بس است

15. بیخوابی که چشم تو ترسیده است ازو

16. سود حقیقی تو همان از سفر بس است

17. از زلف یار و از دهنش نکته ای بگو

18. درس مطول و سخن مختصر بس است

19. گر امتیاز نام بود مطلب از اثر

20. این امتیاز کز تو نماند اثر بس است

21. خاک من و سبو ز خرابات مشرب است

22. بالین ز دست خویش مرا زیر سر بس است

23. از یک سخن حقیقت هر کس عیان شود

24. بهر نمونه از صدفی یک گهر بس است

25. صائب مرا به سرمه خلق احتیاج نیست

26. آن خط مشکبار را در نظر بس است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ظالم بمرد و قاعدهٔ زشت از او بماند
* عادل برفت و نام نکو یادگار کرد
شعر کامل
سعدی
* ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل
* بیار ای باد شبگیری نسیمی زان عرق چینم
شعر کامل
حافظ
* هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
* وان که این کار ندانست در انکار بماند
شعر کامل
حافظ