صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1979

1. دود دلی ز ابر گهربار مانده است

2. داور تری ز قلزم زخار مانده است

3. روشندلان به تیره دلان جا سپرده اند

4. کف از محیط، از آینه زنگار مانده است

5. بکسر زبان دعوی بی معنی اند خلق

6. برگی به نخل معرفت از بار مانده است

7. صبح شعور، مست شکر خواب غفلت است

8. افسانه ای ز دیده بیدار مانده است

9. از عرض علم، مانده به جا عرض سینه ای

10. از اهل حال، جبه و دستار مانده است

11. داند که من ز جسم گرانجان چه می کشم

12. دامان هر که در ته دیوار مانده است

13. تا صبح حشر هست مرا کار در کفن

14. در سینه بس که نشتر آزار مانده است

15. از حیرت خرام تو این چرخ آبگون

16. چون آب آبگینه ز رفتار مانده است

17. طوفان گره شده است مرا در دل تنور

18. تا مهر شرم بر لب اظهار مانده است

19. در زردی آفتاب قیامت نهاد روی

20. امید من به وعده دیدار مانده است

21. جوهر به چشم آینه خاشاک گشته است

22. تا ناامید ازان گل رخسار مانده است

23. در تنگنای سینه صائب خیال دوست

24. پیغمبر خداست که در غار مانده است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* پای تویی دست تویی هستی هر هست تویی
* بلبل سرمست تویی جانب گلزار بیا
شعر کامل
مولوی
* هر دو عالم قیمت خود گفته ای
* نرخ بالا کن که ارزانی هنوز
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی
* دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
* واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
شعر کامل
حافظ