صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 204

1. پوست زندان است بر تن زاهد افسرده را

2. حاجت زندان دیگر نیست خون مرده را

3. بر جراحت بخیه نتواند ره خوناب بست

4. سود ندهد مهر خاموشی دل آزرده را

5. خضر در سرچشمه تیغش نمازی می کند

6. عمر اگر باشد، دهان آب حیوان خورده را

7. نقد جان را چون شرر بر آتشین رویی فشان

8. در گره تا کی توان چون غنچه بست این خرده را؟

9. آب را استادگی آیینه روشن کند

10. صاف می سازد تحمل، طبع بر هم خورده را

11. می کند باد مخالف شور دریا را زیاد

12. کی نصیحت می دهد تسکین، دل آزرده را؟

13. هر چه رفت از کف، به دست آوردن او مشکل است

14. چون کند گردآوری گل، بوی غارت برده را؟

15. این جواب آن که وقتی حالتی فرموده است

16. از نصیحت می دهم تسکین، دل آزرده را


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ز سحر چشم تو شاهین پنجهٔ شاهم
* ز بند زلف تو زنجیر گردن شیرم
شعر کامل
فروغی بسطامی
* شوری از ناله مجنون به بیابان افتاد
* که دل از سینه لیلی ره صحرا برداشت
شعر کامل
صائب تبریزی
* قدمی که برگرفتی به وفا و عهد یاران
* اگر از بلا بترسی قدم مجاز باشد
شعر کامل
سعدی