غزل شمارهٔ 2261
1. غباری بجا از زمین مانده است
2. بخاری ز چرخ برین مانده است
3. ز گل خار مانده است و از می خمار
4. چه ها از که ها بر زمین مانده است
5. پریده است عقل از سر مردمان
6. نگین خانه ها بی نگین مانده است
7. به این تنگدستان ز ارباب حال
8. لباس فراخ آستین مانده است
9. همین ریش و دستار و عرض شکم
10. بجا از بزرگان دین مانده است
11. ز ازرق لباسان خورشید روی
12. همین یک سپهر برین مانده است
13. منم صائب امروز بر لوح خاک
14. اگر یک سخن آفرین مانده است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده