صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2294

1. آفاق را کند به نفش مشکبار صبح

2. باشد بهار عنبر شبهای تار صبح

3. دم را کنند صاف ضمیران شمرده خرج

4. از سینه می کشد نفسی را دوباره صبح

5. تا چشمش از ستاره فشانی نشد سفید

6. از وصل آفتاب نشد کامکار صبح

7. دست از طلب مدار درین ره، که می کشد

8. خورشید را ز صدق طلب در کنار صبح

9. زینسان که شد زمانه تهی از فروغ صدق

10. مشکل شود سفید درین روزگار صبح

11. در نور صدق محو نشود ظلمت دروغ

12. شب را کند به نیم نفس تارومار صبح

13. شب پرده پوش و روز سفیدست پرده در

14. باشد ازان به چشم سیه کار، بار صبح

15. ما را شبی است از دل فرعون تیره تر

16. بیهوده می برد ید بیضا به کار صبح

17. تاریکی لحد نشود از چراغ کم

18. با خاطر گرفته نیاید به کار صبح

19. عمرش تمام شد به نفس راست کردنی

20. هر چند بست پا ز شفق در نگار صبح

21. پیوند تیرگی به شب من زیاده شد

22. چندان که برد تیغ دو دم را به کار صبح

23. از چشم شور، خون شفق شد، به خاک ریخت

24. شیری که داشت در قدح زرنگار صبح

25. صائب زمین پاک کند دانه را گهر

26. از ابر دیده، قطره چندی ببار صبح


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خبر دهید به صیاد ما که ما رفتیم
* به فکر صید دگر باشد و شکار دگر
شعر کامل
وحشی بافقی
* ابر و باران و من و یار ستاده به وداع
* من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی
* زنگار غم فشاندی بر جانم و ندیدی
* کز چرخ لاجوردی دل هست لاجوردی
شعر کامل
خاقانی