غزل شمارهٔ 2350
1. تا گلستان را نهال قامتش آباد کرد
2. باغبان چندین خیابان سرو را آزاد کرد
3. سنگ را در ناله می آرد وداع دوستان
4. بیستون فریادها در ماتم فرهاد کرد
5. نیست چون جوهر اگر در بال همت کوتهی
6. می توان پروازها در بیضه فولاد کرد
7. مدتی شد گرچه از جوش نشاط افتاده ایم
8. می توان از خاک ما میخانه ها آباد کرد
9. تاجداران را طریق خسروی تعلیم داد
10. این که از هدهد سلیمان وقت غیبت یاد کرد
11. اینقدر تمهید در تعمیر ما در کار نیست
12. می توان ما را به گرد دامنی آباد کرد
13. آه اگر ذوق گرفتاری نخواهد عذر ما
14. وحشت ما خون عالم در دل صیاد کرد
15. رفت در گنج گهر پایش چو دیوار یتیم
16. چون خضر هر کس که در تعمیر ما امداد کرد
17. این جواب آن غزل صائب که فتحی گفته است
18. از فراموشان مباد آن کس که ما را یاد کرد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده