صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2400

1. خون مردم را چون آب آن لعل میگون می خورد

2. آب را نتوان چنین خوردن که او خون می خورد

3. عشق مجنون را به خلوتگاه وحدت برده است

4. ناقه لیلی عبث گردی به هامون می خورد

5. پای لیلی را نگارین می کند خوناب درد

6. گر به سنگی در بیابان پای مجنون می خورد

7. برگ سبزی نیستم ممنون چرخ و انجمش

8. مرغ در کنج قفس روزی ز بیرون می خورد

9. (سرو دلگیرست از بدگویی مرغان باغ

10. هر چه ناموزون بود بر طبع موزون می خورد)

11. تا زماه نو فلک آرد لب نانی به دست

12. از شفق هر شام صائب غوطه در خون می خورد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آن نقطه که پیرایهٔ پرگار وجود است
* خالی است که بر کنج لب نوش تو افتاد
شعر کامل
فروغی بسطامی
* شوقست در جدایی و جورست در نظر
* هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم
شعر کامل
سعدی
* چو از کوه بفروخت گیتی فروز
* دو زلف شب تیره بگرفت روز
شعر کامل
فردوسی