صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 3313

1. سالک امید نجات از دل روشن دارد

2. مرغ زیرک نظر از خانه به روزن دارد

3. هرکه با صدق عزیمت سفری گردیده است

4. خطر از راهنما بیش ز رهزن دارد

5. می برد راه به سررشته مقصود کسی

6. که دلی تنگتر از دیده سوزن دارد

7. صحبت سوختگان می برد از دلها زنگ

8. نظر آیینه ز گلزار به گلخن دارد

9. نبود گوهر شب تاب به روغن محتاج

10. به می ناب چه حاجت دل روشن دارد؟

11. هست صد پیرهن از سنگ دلش محکم تر

12. آن که سرگشته مرا همچو فلاخن دارد

13. از غم جسم بود جان مجرد فارغ

14. طایر قدس چه حاجت به نشیمن دارد؟

15. هست بر سلسله زلف روان حکم نسیم

16. ناوک آه چه اندیشه ز جوشن دارد؟

17. دست می بایدش اول ز سر خود شستن

18. هر که چون غنچه سر و برگ شکفتن دارد

19. خردسالی که منم واله و دیوانه او

20. دل سنگین عوض سنگ به دامن دارد

21. نگه گرم تو با غیر ندارد کاری

22. هر چه دارد به من سوخته خرمن دارد

23. فرصت حرف نخواهی به لب خود دادن

24. گر بدانی که چه مقدار مکیدن دارد

25. جور بر عاشق بیدل ز مروت دورست

26. مرغ بسمل چه پر و بال شکستن دارد؟

27. سخنی کز سر دردست کند دل را گرم

28. ناله صائب دل خسته شنیدن دارد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تو را ز کنگره عرش می‌زنند صفیر
* ندانمت که در این دامگه چه افتادست
شعر کامل
حافظ
* عجب از عقل کسانی که مرا پند دهند
* برو ای خواجه که عاشق نبود پندپذیر
شعر کامل
سعدی
* هر آن باغی که نخلش سر بدر بی
* مدامش باغبون خونین جگر بی
شعر کامل
باباطاهر