صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 3439

1. پادشاهی نه به سیم و زر و گوهر باشد

2. هر که را سد رمق هست سکندر باشد

3. هرکه چون بحر به تلخی گذراند ایام

4. ظاهر و باطن او عنبر و گوهر باشد

5. حرف سامان مزن ای خواجه که در کشور عشق

6. هرکه آهش به جگر نیست توانگر باشد

7. هیچ دردی بتر از عافیت دایم نیست

8. تلخی تازه به از قند مکرر باشد

9. زندگی بی جگر سوخته ظلم است، ارنه

10. جام تبخاله ما بر لب کوثر باشد

11. نی محال است که از بند خلاصی یابد

12. تا دلش در گرو صحبت شکر باشد

13. به ادب با همه سر کن که دل شاه و گدا

14. در ترازوی مکافات برابر باشد

15. مست نازی که دل وحشی ما کرده شکار

16. شاهبازش می چون خون کبوتر باشد

17. پیش جمعی که ز منت دلشان سوخته است

18. تشنه لب مردن از اقبال سکندر باشد

19. صبر بر سوز دل و تشنه لبی کن صائب

20. که چو دل آب شود چشمه کوثر باشد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری
* غلط می‌گفت خود را کشتم و درمان خود کردم
شعر کامل
وحشی بافقی
* پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
* من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم
شعر کامل
حافظ
* چون صبا مجموعه گل را به آب لطف شست
* کجدلم خوان گر نظر بر صفحه دفتر کنم
شعر کامل
حافظ