غزل شمارهٔ 3689
1. به دیده آب اگر از آفتاب می گردد
2. دل از نظاره روی تو آب می گردد
3. ز خیره چشمی من آفتاب می لرزید
4. کنون ز ذره به چشم من آب می گردد
5. عرق نکردن رویش ز بی حجابی نیست
6. ستاره محو درین آفتاب می گردد
7. حجاب عاشق و معشوق پرده هستی است
8. کتان چو ریخت ز هم ماهتاب می گردد
9. رخش ز باده گلرنگ چون برافروزد
10. به چشم حلقه آن زلف آب می گردد
11. ز خامی آن که در اینجا به داغ عشق نسوخت
12. در آفتاب قیامت کباب می گردد
13. سری که نیست ز هوش و خرد گران صائب
14. سبک ز کسب هوا چون حباب می گردد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده