غزل شمارهٔ 3719
1. چنان کز آن لب خامش عتاب می بارد
2. ز آرمیدن ما اضطراب می بارد
3. ترست از عرق شرم چهره تو مدام
4. ستاره دایم ازین آفتاب می بارد
5. به چشم عاشق لب تشنه سبزه لب جوست
6. اگرچه زهر ز تیغ عتاب می بارد
7. که گفته است در ابر سفید باران نیست؟
8. که شرم حسن ز روی نقاب می بارد
9. دگر کدام جگر تشنه را گداخته است؟
10. که آب رحم ز موج سراب می بارد
11. کمر به خون که بسته است تیغ غمزه او؟
12. که همچو جوهر ازو پیچ و تاب می بارد
13. ز خنده که فتاده است در دلم آتش؟
14. که جای اشک، نمک زین کباب می بارد
15. ز غافلان چه توقع، که در زمانه ما
16. ز روی دولت بیدار خواب می بارد
17. ز گریه منع دل داغدار نتوان کرد
18. ز گوهری که یتیم است آب می بارد
19. خیال روی که در دل گذشت صائب را؟
20. که دیگر از دم گرمش گلاب می بارد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده