غزل شمارهٔ 3938
1. سخن به مردم افسرده دل اثر چه کند
2. به خون مرده تقاضای نیشتر چه کند
3. جز این که خون خورد وبر جگر نهد دندان
4. به این گهر نشناسان دگر گهر چه کند
5. نکرد تربیت نوح در پسر تأثیر
6. به سرنوشت قضا کوشش پدر چه کند
7. عبث به سوختن ماست چشم دوزخ را
8. به دامن تر ما عاصیان شرر چه کند
9. چو پشت پای ز آزادگی به حاصل زد
10. جز این که دست زند سروبرکمر چه کند
11. قضا چو دست به تیغ جگر شکاف برد
12. به روی هم ننهد دست خودسپرچه کند
13. ز سنگ حادثه شد توتیا سفینه من
14. دگر به کشتی من موجه خطر چه کند
15. هدایت من سرگشته نیست کار دلیل
16. به ریگ هرزه مرس سعی راهبر چه کند
17. ز آفتاب چه گل می توان به شبنم چید
18. به دستگاه جمال تو چشم تر چه کند
19. کم است عمر ابدفکرزادعقبی را
20. کسی تهیه به این عمر مختصر چه کند
21. جز این که سر ز خجالت به زیر پا فکند
22. به طفل خام طمع نخل بی ثمر چه کند
23. در آن ریاض که صائب نواشناسی نیست
24. صفیر ما نکشد سر به زیر پر چه کند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده