غزل شمارهٔ 4018
1. دل گرفته کی از لاله زار بگشاید
2. ز دستهای نگارین چه کار بگشاید
3. فغان که شاهد گل را بهار کم فرصت
4. امان نداد که از پانگار بگشاید
5. دل پر آبله من به خاک وخون غلطد
6. گره ز آبله هر که خار بگشاید
7. جهان فروزی ماه وستاره چندان است
8. که مهر پرده صبح از عذار بگشاید
9. چنین که دایره راتنگ کرده است سپهر
10. عجب که غنچه ز باد بهار بگشاید
11. به هیچ چیز جهان دل نمی نهد صائب
12. اگر کسی نظر اعتبار بگشاید
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده