صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 4121

1. دل را کجا به زلف رسا می توان رساند

2. این پا شکسته را به کجا می توان رساند

3. سنگین دلی و گرنه ازان لعل آبدار

4. صد تشنه را به آب بقامی توان رساند

5. در کاروان بیخودی ما شتاب نیست

6. خود را به یک دو جام به ما می توان رساند

7. از خود بریده بر سر آتش نشسته ایم

8. ما را به یک نگه به خدا می توان رساند

9. در شیشه کرده است مرا خشکی خمار

10. در موسمی که می ز هوا می توان رساند

11. در هیچ بزم خون ندهد نشأه شراب

12. این باده در مقام رضا می توان رساند

13. بتوان به چرخ برد به همت غبار جسم

14. این سرمه را به چشم سها می توان رساند

15. دامان برق را نتواند گرفت خار

16. خود را به عمر رفته کجا می توان رساند

17. صائب کمند بخت اگر نیست نارسا

18. دستی به آن دو زلف رسا می توان رساند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به فلک می‌رسد از روی چو خورشید تو نور
* قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور
شعر کامل
سعدی
* بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد
* که تاب من به جهان طره فلانی داد
شعر کامل
حافظ
* گر ز چین آشوب برخیزد عجب نبود که باز
* بر سر زلف تو افتاده‌ست چین تازه‌ای
شعر کامل
فروغی بسطامی