غزل شمارهٔ 4205
1. عاشق حذر ز آتش سودا نمی کند
2. مجنون ز چشم شیر محابا نمی کند
3. رطل گران نکرد دوا رعشه مرا
4. لنگر علاج شورش دریا نمی کند
5. گرد سبک عنان چه گرانی برد ز کوه
6. صندل علاج درد سر ما نمی کند
7. افروخت شمع طور ز بیتابی کلیم
8. کاری که صبر کرد تقاضا نمی کند
9. ارزانی خموشی و بند گران اوست
10. حرفی که چون نسیم دلی وا نمی کند
11. حج پیاده در قدم اهل دل بود
12. صائب چرا زیارت دلها نمی کند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده