غزل شمارهٔ 4800
1. نبرده خط ز عذار تو آب و تاب هنوز
2. بر آتش تو جگرها شود کباب هنوز
3. شد آفتاب تو در ابر خط نهان هر چند
4. ز عارض تو شود دیده ها پر آب هنوز
5. ز خط شد آن لب میگون اگر چه پا به رکاب
6. توان رساند ز نظاره اش شراب هنوز
7. کشید حسن ترا گرچه خط به پای حساب
8. نمی کند نگهت ترک بیحساب هنوز
9. مه تو گر چه حصاری ز هاله خط شد
10. حذر کند ز شبیخونش آفتاب هنوز
11. ز خط قلمرو حسن تو گشت زیر و زبر
12. ز غفلت است دو چشم تومست خواب هنوز
13. ز نقش خط لب لعل تو گرچه شد بی آب
14. ز عارض تو تراوش کند حجاب هنوز
15. نهشت رنگ حیا بر رخت ز تردستی
16. چه نقشها که زند خط دگر برآب هنوز
17. اگر چه خط رقم رخصت تماشایی است
18. کند ز دیده من صائب اجتناب هنوز
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده