صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 4943

1. چسان دل رانگه دارد کسی از چشم قتالش ؟

2. که گیراتر ز شاهین است مژگان سبکبالش

3. نگردد چون نگاه خلق حیران خط و خالش؟

4. که گیراتر بوداز خون ناحق چهره آلش

5. ازان آن چهره زیباست از عین الکمال ایمن

6. که برآتش سپند خانه زادی دارداز خالش

7. همان درخواب خون خلق راچون آب می نوشد

8. به خون مردمان تشنه است از بس چشم قتالش

9. ز حسن بی مثالی دارم امید هم آغوشی

10. که نگرفته است در آغوش خود آیینه تمثالش

11. ندیده است از غرور حسن هرگزسایه خودرا

12. ندارد رحم برخود هر که می افتد به دنبالش

13. چرا پروانه ای ممنون شمع انجمن گردد

14. که آتش می جهد چون سنگ و آهن از پرو بالش

15. مرا آیینه رویی همچو پرتو مضطرب دارد

16. که از شوخی نبندد نقش درآیینه تمثالش

17. زرویش چون نگه دارم نگاه طفل مشرب را؟

18. که صد دام تماشاهست در هر دانه خالش

19. نمی دانم کجا می خورده است آن شوخ بی پروا

20. که شرم آلود می ریزد عرق ازچهره آلش

21. (نمی آید به حال ز تدبیر مسیحا هم

22. کسی کز گردش چشمی دگرگون گشت احوالش )

23. ندارد زهره گفتار صائب درقیامت هم

24. نظر بازی که می سازد شکوه حسن اولالش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* احوال پریشانی من موی به مو بین
* کان سنبل شوریده کند پیش تو تقریر
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* اگر چه دوست به چیزی نمی‌خرد ما را
* به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
شعر کامل
حافظ
* همای گو مفکن سایه شرف هرگز
* در آن دیار که طوطی کم از زغن باشد
شعر کامل
حافظ