صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 5123

1. سوز دل برداشت آخر پرده از کارم چو شمع

2. از گریبان سر برون آورد زنارم چو شمع

3. از گلاب من داغ اهل دردی تر نشد

4. طعمه مقراض شد گلهای بی خارم چو شمع

5. گر چه از تیغ زبان مشکل گشای عالمم

6. صد گره از اشک دارد رشته کارم چو شمع

7. می شمارم بوی پیراهن نسیم صبح را

8. من که دایم از فروغ خود در آزارم چو شمع

9. آب میگردد دل سنگین خصم از عجز من

10. می تراود آتش ازانگشت زنهارم چو شمع

11. از نسیم صبح برهم می خورد هنگامه ام

12. در دل شبهاست دایم روز بازارم چو شمع

13. از گذشت آه حسرت آنچه آید درشمار

14. مشت اشکی در بساط زندگی دارم چو شمع

15. خار اگر ریزند ارباب حسد در دیده ام

16. مایه بینش شود در چشم خونبارم چو شمع

17. دشمن من از درون خانه می آید برون

18. پست می گردد ز اشک گرم دیوارم چو شمع

19. از نسیمی میوه من می نهد پهلو به خاک

20. پختگی روشن بود ازرنگ رخسارم چو شمع

21. حاصل من آه افسوس است و اشک حسرت است

22. وای برآن کس که می گردد خریدارم چو شمع

23. طعنه خامی همان صائب ز مردم میکشم

24. گر چه می ریزد شرر از سوز گفتارم چو شمع


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* از صحبت ناجنس به کامل نرسد نقص
* از تلخی بادام چه پرواست شکر را؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* ز اول هستی آوردم قفای نیستی خوردم
* کنون امید بخشایش همی‌دارم که مسکینم
شعر کامل
سعدی
* صاف چون آیینه می باید شدن با خوب و زشت
* هیچ چیز از هیچ کس در دل نمی باید گرفت
شعر کامل
صائب تبریزی