صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 5155

1. صد گره در دل ز بحر تلخرو دارد صدف

2. گریه ها از آب گوهر درگلو دارد صدف

3. رزق ارباب توکل می رسد از خوان غیب

4. نیست از دریا اگر آبی به جو دارد صدف

5. سد راه رزق گردددچون هنر کامل شود

6. استخوان از گوهر خود در گلو دارد صدف

7. نیست کارش خوانمایی پیش دریا چون حباب

8. گر چه مغزی همچو گوهر درکدو دارد صدف

9. می کشد خجلت همان ازدامن پاک محیط

10. گر چه از آب گهر دایم وضو دارد صدف

11. از رفوی سینه مطلب نیست جز حفظ گهر

12. رفت چون گوهر چه پروای رفو دارد صدف

13. در حضور تلخرویان لب نمی باید گشود

14. به که پیش بحر پاس آبرو دارد صدف

15. تنگ چشمی بین که بر خوان محیط بیکران

16. هردودست خود زخست برگلو دارد صدف

17. صد یتیم بی پدر رادرکنار مرحمت

18. با وجود خشک مغزی تازه رو دارد صدف

19. از هنر درکار می افتد هنرور راشکست

20. سنگها از گوهر خود در سبو دارد صدف

21. با وجود پاکی گوهر، درین دریای قدس

22. از خجالت هردودست خود به رو دارد صدف

23. در طلب سستی مکن صائب که در دریای تلخ

24. آب شیرین درقدح ازجستجو دارد صدف


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به من هر چون خضر دادند عمر جاودان، اما
* گره شد رشته عمرم ز بس برخویش پیچیدم
شعر کامل
صائب تبریزی
* وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من هنوز
* ریخت خونم را و دارد احتراز از من هنوز
شعر کامل
وحشی بافقی
* گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
* گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید
شعر کامل
حافظ