غزل شمارهٔ 5434
1. ما ز حرف پوچ مانند صدف لب بسته ایم
2. چون گهر در خلوت روشندلی بنشسته ایم
3. تنگ نتواند زمین و آسمان بر ما گرفت
4. چون شرار از تنگنای سنگ و آهن جسته ایم
5. اهل مجلس در شکست ما چه یکدل گشته اند؟
6. ما نه مینای تهی، نه توبه نشکسته ایم
7. تاج اقبال سکندر این چنین لعلی نداشت
8. پیش یأجوج سخن سد خموشی بسته ایم
9. در محیط عشق، خون نوح در جوش است و ما
10. چون حباب از سادگی بر موج محمل بسته ایم
11. چشم ما از بس که ترسیده است از پیوند خلق
12. ابروی پیوسته را از لوح خاطر شسته ایم!
13. یاد ما از خاطر احباب صائب چون رود؟
14. در بیاض آفرینش مصرح برجسته ایم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده