غزل شمارهٔ 551
1. گریه بسیار بود نو به وجود آمده را
2. خاک زندان بود از چرخ فرود آمده را
3. نیست چون ماتمیان کار به جز گریه و آه
4. به سراپرده این چرخ کبود آمده را
5. حاصلی نیست به جز شستن دست از هستی
6. خواب، در رهگذر سیل فرود آمده را
7. چون برآید ز گریبان سر خجلت فردا
8. پیش درگاه لئیمان به سجود آمده را؟
9. ساحلی نیست به جز دامن صحرای عدم
10. خس و خاشاک به دریای وجود آمده را
11. نیست جز وحشت ازین عالم پرشور نصیب
12. جان از غیب به صحرای شهود آمده را
13. لازم ذات بود سرکشی و مغروری
14. همچو ابلیس ز آتش به وجود آمده را
15. نیست یک چشم زدن بیش حیاتش چو شرر
16. صائب از پرده برون بهر نمود آمده را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده