غزل شمارهٔ 559
1. تا به کی در ته زنگار بود خنجر ما؟
2. چند باشد چو زره زیر قبا جوهر ما؟
3. لاله با دامن صحرای قیامت چه کند؟
4. فارغ از داغ بود سینه غم پرور ما
5. نیست امروز به جمعیت ما سوخته ای
6. بال پروانه بود یک ورق از دفتر ما
7. گریه بر حال کسان بیشتر از خود داریم
8. بر مراد دگران سیر کند اختر ما
9. می زند شورش ما هر دو جهان را بر هم
10. نشود کوه غم یار اگر لنگر ما
11. جگر سوخته ماست نهانخانه عشق
12. آتش طور بود در ته خاکستر ما
13. دشمن از صحبت ما کامروا می خیزد
14. نیست چون شمع درین انجمن از ما سر ما
15. آرزو در دل غم دیده ما آه شود
16. رگ خامی برد از عود برون مجمر ما
17. از پریخانه چین باج ستاند فانوس
18. ریخت تا در قدم شمع تو بال و پر ما
19. گریه شادی ما تلخ نگردد صائب
20. آسمان شیشه خود گر شکند بر سر ما
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده