صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 5641

1. بس که چون برگ خزان دیده پریشان حالم

2. سایه خود را به زمین می کشد از دنبالم

3. جگر پاره ولی نعمت سی روز من است

4. نکند دغدغه رزق پریشان حالم

5. کیست جز آینه و آب درین قحط آباد

6. که کند گریه به روز سفر از دنبالم

7. هر که را درد دلی هست به من شرح دهد

8. هر که را بار گرانی است منش حمالم

9. گه به خاکم کشد و گاه به خون غلطاند

10. چون پر تیره و بال تن من شد بالم

11. گریه سنگدل از بس که فشرده است مرا

12. خار در دیده آیینه زند تمثالم

13. باده صاف بود آینه طوطی من

14. در حریمی که لب جام نباشد لالم

15. آب در دیده آتش ز ترحم گردد

16. صائب آن شمع اگر شعله زند در بالم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سوسنی با صد زبان گر حال من با او بگفت
* تو چو نرگس بی‌زبان از چشم اسراری بگو
شعر کامل
مولوی
* هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
* نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
شعر کامل
حافظ
* قرب نیکان را نمی باشد سرایت در بدان
* کز شکر شیرین نگردد چون بود بادام تلخ
شعر کامل
صائب تبریزی