غزل شمارهٔ 5735
1. ز بردباری ما خوار و زار شد عالم
2. ز کوه طاقت ما سنگسار شد عالم
3. بس است سلسله جنبان نسیم دریا را
4. ز بیقراری ما بیقرار شد عالم
5. ز گوشه دل خود سر برون نیاوردیم
6. اگر خزان و اگر نوبهار شد عالم
7. بهشت برگ خزان دیده ای است عارف را
8. ز سیر چشمی ما شرمسار شد عالم
9. کدام دست برآمد ز آستین یارب
10. که یک پیاله می بر خمار شد عالم
11. کند فضولی مهمان بخیل را بدخو
12. ز سازگاری ما سازگار شد عالم
13. توان حریف دغا را به نقش کم دل برد
14. ز پاکبازی ما خوش قمار شد عالم
15. کباب سوخته را اشک نیست حیرانم
16. که چون ز خون دلم لاله زار شد عالم
17. نداشت مایه ابر بهار عالم خشک
18. ز تر زبانی ما نوبهار شد عالم
19. ز ناله های جگرسوز خامه صائب
20. چو لاله یک جگر داغدار شد عالم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده