صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 5742

1. منم که مصرف نقد نگاه می دانم

2. به روی خوب ندیدن گناه می دانم

3. اگر چه شد تنم از داغ عشق لاله ستان

4. هنوز دعوی خود بی گواه می دانم

5. فتادگی است در آیین من پرستش حق

6. زمین میکده را خانقاه می دانم

7. کمند شوخی این ره چنان ربوده مرا

8. که گر به کعبه رسم سنگ راه می دانم

9. به حرفهای سبک قیمت مرا مشکن

10. که کوه درد ترا کم ز کاه می دانم

11. چنان زلف به چشمم جهان سیاه شده است

12. که آه را نفس صبحگاه می دانم

13. اگر چه مسند عزت به من قرار گرفت

14. هنوز یوسف خود را به چاه می دانم

15. ز عجز دشمن خونخوار می شود گستاخ

16. سبک عنانی برق از گیاه می دانم

17. توجهی که ترا در شکست دلها هست

18. ز بر شکستن طرف کلاه می دانم

19. همان ز مشق گنه دست بر نمی دارم

20. اگر چه نامه خود را سیاه می دانم

21. گناه را چو شفیعان عزیز می دارم

22. ز بس که عفو تو عاشق گناه می دانم

23. از آن چو آبله پیچیده ام به دامن پای

24. که گل به خار زدن را گناه می دانم

25. به رشته نگه آن کس که می کشد صائب

26. بغیر گوهر عبرت، گناه می دانم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* من جلوهٔ شباب ندیدم به عمر خویش
* از دیگران حدیث جوانی شنیده‌ام
شعر کامل
رهی معیری
* ز چرخ عربده جو بس خدنگ تیر جفا
* بجست و در دل مردان هوشیار آید
شعر کامل
سعدی
* هزار دشمن اگر بر سرند سعدی را
* به دوستی که نگوید بجز حکایت دوست
شعر کامل
سعدی