صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 5995

1. چند چون خامان نظر بر ماهتاب انداختن؟

2. تا کی این مشت نمک در چشم خواب انداختن؟

3. گر چه از من خامتر صیدی ندارد کوی عشق

4. می توان در سینه گرمم کباب انداختن

5. بس که از خواب پریشان چشم من ترسیده است

6. چشم نتوانم به چشم نیمخواب انداختن

7. گر نیندازد، ستم بر نوبهار خود کند

8. در خزان هر کس که بتواند شراب انداختن

9. در میان دلبران از چشم پر کار تو ماند

10. دل ز مردم بردن و خود را به خواب انداختن

11. قطره ناچیز را دریای گوهر کردن است

12. سر چو شبنم در کنار آفتاب انداختن

13. عشرت ده روزه را عیش مخلد کردن است

14. مهر گل از دور بینی بر گلاب انداختن

15. پیش من خوشتر بود از منت آب حیات

16. تشنه لب خود را به دریای سراب انداختن

17. دانه در صحرای پر آتش پریشان کردن است

18. در زمین شور، گوهر چون سحاب انداختن

19. قلب روی اندود خود را سیم خالص کردن است

20. نور بر آب روان چون ماهتاب انداختن

21. به که صائب بر ندارد چشم از رخسار ماه

22. هر که نتواند نظر بر آفتاب انداختن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
* کار ملک است آن که تدبیر و تامل بایدش
شعر کامل
حافظ
* باده صافی شد و مرغان چمن مست شدند
* موسم عاشقی و کار به بنیاد آمد
شعر کامل
حافظ
* تو مرد صحبت دل نیستی، چه می دانی
* که سر به جیب کشیدن چه عالمی دارد
شعر کامل
صائب تبریزی