صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 6033

1. باده بی لعل لب دلبر نمی باید زدن

2. غوطه در دریای بی گوهر نمی باید زدن

3. با حیا نتوان ز لعل دلبران سیراب شد

4. کوزه سربسته بر کوثر نمی باید زدن

5. نیست چین در کار آن پیشانی واکرده را

6. صفحه آیینه را مسطر نمی باید زدن

7. رنج باریک آورد آمیزش سیمین بران

8. سر برون چون رشته از گوهر نمی باید زدن

9. رخنه ای زندان گردون را به جز تسلیم نیست

10. در قفس بیهوده بال و پر نمی باید زدن

11. خواب آسایش گرانسنگ است خون مرده را

12. بر رگ این غافلان نشتر نمی باید زدن

13. تا به آن خشک چون آیینه بتوان ساختن

14. قطره در ظلمت چو اسکندر نمی باید زدن

15. زردرویی می کند یکسان به خاک تیره ات

16. حلقه چون خورشید بر هر در نمی باید زدن

17. تشنه چشمان آب و رنگ از لعل، صائب می برند

18. در حضور زاهدان ساغر نمی باید زدن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود
* نازپرورد وصال است مجو آزارش
شعر کامل
حافظ
* تو را ز کنگره عرش می‌زنند صفیر
* ندانمت که در این دامگه چه افتادست
شعر کامل
حافظ
* شکوفه با ثمر هرگز نگردد جمع در یک جا
* محال است این که با هم نعمت و دندان شود پیدا
شعر کامل
صائب تبریزی